غژانلغتنامه دهخداغژان . [ غ ُ ] (اِ) میوه ای است مخصوص هندوستان . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 190 ب ). نام میوه ای هندی . (ناظم الاطباء).
غان و غونلغتنامه دهخداغان و غون . [غان ْ ن ُ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت صوت بچه های دوسه ماهه . و بطور کلی اصوات نامفهوم که از دهان طفل شیرخواره پیش از سخن گفتن برمی آید. و با افتادن و کردن صرف شود: بچه به غان و غون افتاد. بچه غان و غون می کند.
غژغژانفرهنگ فارسی عمید= غژیدن: ◻︎ غژغژان آمد بهسوی طفل طفل / وارهید او از فتادن سوی سفل (مولوی: ۶۲۵).
غژغژانلغتنامه دهخداغژغژان . [ غ َ غ َ ] (نف ، ق ) خزان . خزنده .(ناظم الاطباء). در حال سریدن با نشیمن : غژغژان آمد به سوی طفل طفل وارهید از اوفتادن سوی سفل . مولوی .پس ز گنج آخر آمد غژغژان روی بر پایش نهاد آن پهلوان .<p class