متلاحقلغتنامه دهخدامتلاحق . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) رسنده یکی به دیگری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متوالی و پی در پی و مسلسل و صفهای متصل هم . (ناظم الاطباء).رجوع به تلاحق شود. || دست به هم رسانیده . || زیاده شده . || افزون گشته یکی پس از دیگری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جا
متلاحکلغتنامه دهخدامتلاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص )چیز درهم آمده و متداخل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). متداخل بعضی در دیگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تلاحک شود.
متلحقلغتنامه دهخدامتلحق . [ م ُ ت َ ل َح ْ ح ِ ] (ع ص ) پی در پی و در یک ردیف و در یک خط. (ناظم الاطباء).
متلهقلغتنامه دهخدامتلهق . [ م ُ ت َ ل َهَْ هَِ ] (ع ص ) چیزی سخت سپید. (آنندراج ). سخت سپید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلهق شود.
متلاقیلغتنامه دهخدامتلاقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را بیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکدیگر را ملاقات کرده و روباروی شده . (ناظم الاطباء). به یکدیگر رسنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دو چیز که در نقطه ای به هم رسند. (ناظم الاطباء). || یکی از بحور
مطلاقلغتنامه دهخدامطلاق . [ م ِ ] (ع ص ) مطلیق . مرد بسیار طلاق دهنده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء). || ناقة مطلاق ؛ ناقه ٔ متوجه به طرف آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دراکلغتنامه دهخدادراک . [ دِ ] (ع ص ) متلاحق و پیوسته : سیر دراک ؛ سیر و حرکت متصل و پی درپی . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام سگی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه ابوطالب رکن الدین طغرل بن محمدبن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین (طغرل ثانی ) (526 تا 528 هَ . ق .). سلطان طغرل از سلاطین عهد خویش به