محالفلغتنامه دهخدامحالف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) حلیف . (یادداشت دهخدا). هم عهد و هم پیمان و هم سوگند. (ناظم الاطباء). رجوع به حلیف شود.
معالفلغتنامه دهخدامعالف . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ معلف [ م َ ل َ / م ِ ل َ ] . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به معلف شود.
محلفلغتنامه دهخدامحلف .[ م ُ ل ِ ] (ع ص ) سوگنددهنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هر آنچه مردم در آن شک کرده سوگند خورند که چنین است و چنین نیست و از آن است کمیت محلف یعنی مشتبه اللون که بعضی آن را کمیت گویند و بعضی سرخ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || کودک که در بلوغ وی شک کنند:
معلفلغتنامه دهخدامعلف . [ م َ ل َ ] (ع اِ) ستارگان خودگردنده . (از منتهی الارب ). ستارگان خرد که بطور دایره و یا پراکنده واقع شده اند. ج ، معالف . (ناظم الاطباء). ستارگان مستدیر پراکنده . (از اقرب الموارد).
معلفلغتنامه دهخدامعلف . [ م َ ل َ / م ِ ل َ ] (ع اِ) جای علف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || علف دان ستور از چوب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آخور اسب و هر چیزی که در آن به اسب علف دهند. (ناظم الاطباء). آخور اسبان و چیزی که بدان اسبا
محالفاتلغتنامه دهخدامحالفات . [ م ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ محالفة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محالفة شود.
محالفةلغتنامه دهخدامحالفة. [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ) حلاف . معاهده کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معاهده کردن با یکدیگر. سوگند خوردن با هم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاهده . معاقده . (المصادر زوزنی ). لازم گرفتن کسی را. (آنندراج ).
محالفاتلغتنامه دهخدامحالفات . [ م ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ محالفة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محالفة شود.
محالفةلغتنامه دهخدامحالفة. [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ) حلاف . معاهده کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معاهده کردن با یکدیگر. سوگند خوردن با هم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معاهده . معاقده . (المصادر زوزنی ). لازم گرفتن کسی را. (آنندراج ).