مراغبلغتنامه دهخدامراغب . [ م َ غ ِ ] (ع اِ) زنان پریشان و مضطرب در معاش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطماع . (متن اللغة) (اقرب الموارد). لوازم زندگی و ضروریات آن . (ناظم الاطباء). ارزاق .
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م ُ رَغ ْ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از ترغیب . رجوع به ترغیب شود. || راغب کننده و خواهان گرداننده . (آنندراج ). آنکه ترغیب میکند و خواهان می گرداند. (ناظم الاطباء).
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارغاب . رجوع به ارغاب شود. || توانگر و بختمند. (منتهی الارب ). موسر. (اقرب الموارد). فراخ دست . (ناظم الاطباء).
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م ُ رَغ ْ غ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترغیب . رجوع به ترغیب در ردیف خود شود. || تشویق شده . ترغیب شده . تحریض گشته .
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م َ غ َ ] (ع مص ) مصدر رَغب و رَغبة است در تمام معانی . ج ، مَراغب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به رغب و رغبة شود.
مراغبتلغتنامه دهخدامراغبت . [ م ُ غ َ / غ ِ ب َ ] (از ع اِمص ) مراغبة. رجوع به مراغبة شود. || خواهش . رغبت . (غیاث اللغات ). مراغبة. رجوع به مراغبة شود : چندان که نشاط ملاعبت کردو بساط مراغبت گسترد جوابش نگفتم . (گلستان سعدی ).
مراغبةلغتنامه دهخدامراغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) ظاهر کردن میل و خواهش . || (اِمص ) میل . خواهش . رغبت . شوق . آرزومندی . ج ، مراغبات . (ناظم الاطباء).
مرغبلغتنامه دهخدامرغب . [ م َ غ َ ] (ع مص ) مصدر رَغب و رَغبة است در تمام معانی . ج ، مَراغب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به رغب و رغبة شود.
مراغبتلغتنامه دهخدامراغبت . [ م ُ غ َ / غ ِ ب َ ] (از ع اِمص ) مراغبة. رجوع به مراغبة شود. || خواهش . رغبت . (غیاث اللغات ). مراغبة. رجوع به مراغبة شود : چندان که نشاط ملاعبت کردو بساط مراغبت گسترد جوابش نگفتم . (گلستان سعدی ).
مراغبةلغتنامه دهخدامراغبة. [ م ُ غ َ ب َ ] (ع مص ) ظاهر کردن میل و خواهش . || (اِمص ) میل . خواهش . رغبت . شوق . آرزومندی . ج ، مراغبات . (ناظم الاطباء).