مظفرلغتنامه دهخدامظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) امیر شرف الدین . از جمله ٔ پادشاهان آل مظفر بود. از همه کهتر اما سرآمد میدان روزگار شد. بغایت پاکدامن و نیکواعتقاد بود. وی به سال 713 هَ . ق . درگذشت . و رجوع به شرف الدین مظفر و تاریخ گزیده از صص <span class="h
مظفرلغتنامه دهخدامظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) برکیارق بن ملکشاه . رجوع به برکیارق بن ملکشاه و اخبارالدولة سلجوقیه شود.
مظفرلغتنامه دهخدامظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) حاکم مرو در اواخر ایام سلطان محمد خوارزمشاه بود و به مجیرالملک شرف الدین شهرت داشت . و رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 52 و 54 شود.
مظفرلغتنامه دهخدامظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبلخی مکنی به ابوالجیش متوفی به 367 هَ . ق . از شاگردان ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی و معلم شیخ مفید بود. و رجوع به خاندان نوبختی اقبال ص 105 شود.
مظفرلغتنامه دهخدامظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ناصرالدین محمدبن قلاوون . وی پس از برادر خویش ملک کامل در 747 هَ . ق . بسلطنت مصر رسید و پس از یکسال سلطنت ، او را بکشتند. (از قاموس اعلام ترکی ج 3 ص <span class="hl" dir="l
مجفرلغتنامه دهخدامجفر. [ م ُف َ ] (ع ص ) اسب میان فراخ . مجفرة، مؤنث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجفرلغتنامه دهخدامجفر. [ م َ ف َ ] (ع ص ) سبب قطع. مجفرة. (منتهی الارب ). طعام مجفر، که قطع از جماع می کند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مجفرلغتنامه دهخدامجفر. [ م ُ ج َف ْ ف َ ] (ع ص ) مرد گُنده بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مجفرلغتنامه دهخدامجفر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه ترک ملاقات صاحب خود کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ترک کننده ٔ دوستی و ملاقات . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || کسی که ترک می کند و واگذار می نماید کار وعمل را. (ناظم الاطباء). ترک کننده چیزی را که بدان سرگرم بود. (از منتهی الارب ) (
مظفرآبادلغتنامه دهخدامظفرآباد. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رحمت آباد است که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 416 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مظفریهلغتنامه دهخدامظفریه . [ م ُ ظَف ْ ف َ ری ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
مظفرآبادلغتنامه دهخدامظفرآباد. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار است که در بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع است و 308 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مظفرالملکلغتنامه دهخدامظفرالملک . [ م ُ ظَف ْ ف َرُل ْ م ُ ] (اِخ ) شهاب الدین برادرزاده ٔ صلاح الدین ایوبی که بر قسمتی از بلاد الجزیره مثل میافارقین و رها (اورفه ) و حانی و سروج و خلاط و جبل جور فرمانروائی داشت . رجوع به تاریخ مغول ص 138، <span class="hl" dir="lt
رضی الدینلغتنامه دهخدارضی الدین . [ رَ ضی یُدْ دی ] (اِخ ) لقب سلیمان بن مظفر جیلی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سلیمان (بن مظفر) شود.
مظفرآبادلغتنامه دهخدامظفرآباد. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رحمت آباد است که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 416 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مظفریهلغتنامه دهخدامظفریه . [ م ُ ظَف ْ ف َ ری ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
مظفر اسفزاریلغتنامه دهخدامظفر اسفزاری . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ اِ ف ِ ] (اِخ ) خواجه امام ... ازمنجمان بزرگ است و اوست که با عمر خیام و جماعتی دیگر از اعیان منجمین در سنه ٔ 467 به فرمان ملکشاه سلجوقی رصد معروف ملکشاهی را که رصد جلالی نیز گویند بستند. ابن الاثیر در حوادث
مظفر ایوبیلغتنامه دهخدامظفر ایوبی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ اَی ْ یو ] (اِخ ) تقی الدین عمربن شاهنشاه بن ایوب ، امیر وصاحب حماة بود. وی پسر برادر صلاح الدین ایوبی است که مردی شجاع بود. مدتی والی ولایات و نایب مناب پدر در مصر شد. و سپس در سال 582 حماة را به او بخشیدند وا
مظفر بزغشیلغتنامه دهخدامظفر بزغشی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ ب ُ غ ُ ] (اِخ ) ابوالمظفر وزیر سامانیان . رجوع به بزغشی و تاریخ بیهق ص 109 شود.
داود المظفرلغتنامه دهخداداود المظفر. [ وو دُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) پانزدهمین از امرای ارتقیه ٔ ماردین است . 769 - 778 هَ . ق .
حافظ مظفرلغتنامه دهخداحافظ مظفر. [ ف ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) قمی . یکی از مطربان و نغمه سرایان عهدشاه عباس . (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ایران ج 4 ص 88).
شاه شرف الدین مظفرلغتنامه دهخداشاه شرف الدین مظفر. [ ش َ رَ فُدْ دی م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) پسرمهتر امیر مبازرالدین محمد از آل مظفر است . درسال 725 هَ . ق . بدنیا آمده و در عهد پدر به سال 754 درگذشته است . (تاریخ عصر حافظ ج <span class="hl"
شرف الدین مظفرلغتنامه دهخداشرف الدین مظفر. [ ش َ رَ فُدْ دی ن ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن منصوربن حاجی . از خواف خراسان . از پادشاهان آل مظفر متوفای 713 هَ . ق . اتابک یوسف شاه بن علاءالدین او را تربیت کرد و میبد و ندوشن و بخشی از قهستان یزد را بدو واگذار نمود. شرف ال