ناشناختلغتنامه دهخداناشناخت . [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) ناشناخته شده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شناخته نشده . ناشناخته . مجهول . نکره . غیرمعلوم . (ناظم الاطباء). || غریب . ناشناس . ضد معروف . تنها. بی آشنا : و آن را که بر مراد جهان نیست دسترس در زاد بوم خویش غریبست
ناشناختگرایی اخلاقیmoral non-cognitivism, ethical non-cognitivismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی در فرااخلاق مبنی بر اینکه احکام اخلاقی ارزش صدق (truth-value) ندارند، بنابراین گزاره نیستند و چون از جنس باور نیستند شناختاری (cognitive) محسوب نمیشوند
ناشناختنیلغتنامه دهخداناشناختنی . [ ش ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شناختن نیست . که آن را نتوان شناخت . مقابل شناختنی . رجوع به شناختنی شود.
ناشناختنلغتنامه دهخداناشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص منفی ) نشناختن . استنکار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). انکار. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). نکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تناکر.(منتهی الارب ). مقابل شناختن . رجوع به شناختن شود.
ناشناختهلغتنامه دهخداناشناخته .[ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناشناخت . مجهول . نکره . غیرمعلوم . (از ناظم الاطباء). || ناشناس . غریب . بیگانه . که شناخته و معروف و آشنا نیست : با ناشناخته هم سفر مباش . (خواجه عبداﷲ انصاری ). || (ق مرکب )
تدریهلغتنامه دهخداتدریه . [ت َ ] (ع مص ) زیاده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || دگرگون و ناشناخت ساختن خود را برای کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناشناخت ساختن خود را برای کسی . (اقرب الموارد).
تجویزگرایی،توصیهگراییprescriptivismواژههای مصوب فرهنگستانیکی از دیدگاههای ناشناختگرایی اخلاقی که، برخلاف عاطفیانگاری، قائل به این است که احکام اخلاقی اگرچه صدقپذیر نیستند، بیانگر توصیهها یا اوامری هستند که کلیتپذیرند
متنکراًلغتنامه دهخدامتنکراً. [ م ُ ت َ ن َک ْ ک ِ رَن ْ ] (ع ق ) بطور ناشناس و بطور نکره . (ناظم الاطباء). بناشناس . ناشناخت . ناشناس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عشق باختلغتنامه دهخداعشق باخت . [ ع ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق شود : آفتی نبود بتر از ناشناخت تو برِ یار و ندانی عشق باخت .مولوی .
ناشناختنیلغتنامه دهخداناشناختنی . [ ش ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شناختن نیست . که آن را نتوان شناخت . مقابل شناختنی . رجوع به شناختنی شود.
ناشناختنلغتنامه دهخداناشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص منفی ) نشناختن . استنکار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). انکار. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). نکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تناکر.(منتهی الارب ). مقابل شناختن . رجوع به شناختن شود.
ناشناختهلغتنامه دهخداناشناخته .[ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناشناخت . مجهول . نکره . غیرمعلوم . (از ناظم الاطباء). || ناشناس . غریب . بیگانه . که شناخته و معروف و آشنا نیست : با ناشناخته هم سفر مباش . (خواجه عبداﷲ انصاری ). || (ق مرکب )