گورمیلغتنامه دهخداگورمی . (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 134 هزارگزی باختر قشم ، سر راه مالرو قشم به باسعیدو. جلگه و گرمسیر و مالاریایی و سکنه ٔ آن 199 تن است . آب آن از چاه است . محصول آن غلات و شغل اهالی
ورمیشللغتنامه دهخداورمیشل . [ وِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی رشته ٔ فرنگی که به شکل رشته هایی باریکتر از اسپاگتی تهیه شود و آن را در سوپ و آش به کاربرند. (فرهنگ فارسی معین ).
ورمیزآوالغتنامه دهخداورمیزآوا. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در دوهزارگزی خاور شوسه ٔ سردشت به مهاباد. دارای 124 تن سکنه است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
ورمیشلفرهنگ فارسی معین(وِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی خمیراک رشته مانند با قطر کم و طول زیاد، رشته فرنگی . (فره ).
تاری ورمیشلغتنامه دهخداتاری ورمیش . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی است که در 36000گزی جنوب باختری خوی و 5000گزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی واقع است و کوهستانی و سردسیر است و 84
ورمیشللغتنامه دهخداورمیشل . [ وِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی رشته ٔ فرنگی که به شکل رشته هایی باریکتر از اسپاگتی تهیه شود و آن را در سوپ و آش به کاربرند. (فرهنگ فارسی معین ).
ورمیزآوالغتنامه دهخداورمیزآوا. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در دوهزارگزی خاور شوسه ٔ سردشت به مهاباد. دارای 124 تن سکنه است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
خورمیلغتنامه دهخداخورمی . [ خوَرْ / خُرْ، رَ ] (اِخ ) شادی . خرمی . (ناظم الاطباء). رجوع به خرمی شود.
گورمیلغتنامه دهخداگورمی . (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 134 هزارگزی باختر قشم ، سر راه مالرو قشم به باسعیدو. جلگه و گرمسیر و مالاریایی و سکنه ٔ آن 199 تن است . آب آن از چاه است . محصول آن غلات و شغل اهالی
اورمیفرهنگ فارسی عمیدبیماریای که بهواسطۀ اختلال عمل کلیهها و زیاد شدن مقدار اورۀ خون تولید میگردد و عوارض آن تهوع، سردرد، بیاشتهایی، خوابآلودگی، کدورت دید، تشنج، و اغما است.
خوردگی تورمیswelling corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی در مصالح ساختمانی غیرفلزی و آلی که در نتیجۀ واکنشهای شیمیایی در محلولهای آبی و تولید ترکیبات حجیم جدید در داخل ماده به وجود میآید