پگهلغتنامه دهخداپگه . [ پ َ / پ ِ گ َ ] (ق مرکب ) مخفف پگاه است که سحر و صبح [ زود ] باشد. (برهان قاطع) : فریدون پگه کرد سوری چنین که به زان نبد دیده فغفور چین . اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ مؤلف ص <span cla
مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
سِنج پاییpedal cymbal, hi-hat cymbal, choke cymbal, hi-hats, Charleston cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که دو صفحۀ آن روبهروی هم و بر روی یک پایۀ عمودی قرار میگیرند و با فشار آوردن بر روی پایی (pedal) به هم کوبیده میشوند
پگه خیزلغتنامه دهخداپگه خیز. [ پ َ /پ ِ گ َ ] (نف مرکب ) مخفف پگاه خیز؛ آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بَکِرِ. بَکُرُ : ز نخجیر و از می بپرهیز باش بشب دیر خسب و پگه خیز باش .اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ خطی مؤلف ص <span
پگه خیزیلغتنامه دهخداپگه خیزی . [ پ َ / پ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف پگاه خیزی . سحرخیزی . بُکور : چون غراب اندر پگه خیزی علم بیرون زنیم سوی طاوسان بستانی هزار آوا و من . اثیر اخسیکتی .بخت بیدارت خراسان
عشرت انگیزلغتنامه دهخداعشرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عشرت انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشرت و کامرانی : زگال ارمنی بر آتش تیزسیاهانی چو زنگی عشرت انگیز. نظامی .پگه تر زآن بتان عشرت انگیزمیان دربست شاپور سحرخیز. <p class="author
سحرخیزلغتنامه دهخداسحرخیز. [ س َ ح َ ] (نف مرکب ) آنکه پگاه برخیزد. که بامدادان زود از بستر خواب برخیزد. که صبح زود از خواب برخیزد : پگه تر زآن بتان عشرت انگیزمیان دربست شاپور سحرخیز. نظامی .دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران چ
بی گهلغتنامه دهخدابی گه . [ گ َه ْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف بی گاه .نابهنگام . بی موقع. نه بوقت . نه بهنگام : که بی گه ز درگاه بیرون شویدشگفت آیدم تا شما چون شوید. فردوسی .که بی گه چنین از کجا رفته ایدکه با گرد راهید و آشفته ای
کاسه گرلغتنامه دهخداکاسه گر. [ س َ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که کاسه و طبق میسازد. (برهان ). قداح . (منتهی الارب ). آنکه کاسه سازد : هیچ کاسه گر کند کاسه تمام بهر عین کاسه نه بهر طعام . مولوی (مثنوی
ملیلغتنامه دهخداملی . [ م َ ] (ع ص ) مخفف مَلی ٔ. توانگر. بادستگاه . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر). قادر. مالدار. باتمکن : چون که نباشی به کار ایزد حق همچو به کار فلان ولی و ملی . ناصرخسرو (دیوان ص 444
پگه خیزلغتنامه دهخداپگه خیز. [ پ َ /پ ِ گ َ ] (نف مرکب ) مخفف پگاه خیز؛ آنکه بامداد زود از خواب برخیزد. سحرخیز. بَکِرِ. بَکُرُ : ز نخجیر و از می بپرهیز باش بشب دیر خسب و پگه خیز باش .اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ خطی مؤلف ص <span
پگه خیزیلغتنامه دهخداپگه خیزی . [ پ َ / پ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف پگاه خیزی . سحرخیزی . بُکور : چون غراب اندر پگه خیزی علم بیرون زنیم سوی طاوسان بستانی هزار آوا و من . اثیر اخسیکتی .بخت بیدارت خراسان