چهارابرولغتنامه دهخداچهارابرو. [ چ َ / چ ِ اَ ] (ص مرکب ) شاهدی که خط پشت لب وی دمیده باشد || یک قسم از قلندران که موهای ریش و بروت و ابرو را میتراشند. رجوع به چارابرو شود. || (اِخ ) صفتی برای بهمن ذوالحاجب . بهمن جادویه . بهمن چارابرو.
چهارابرو شدنلغتنامه دهخداچهارابرو شدن . [ چ َ / چ ِ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن موی بر پشت لب . رجوع به چارابرو و چهارابرو شود.