چکاولغتنامه دهخداچکاو. [ چ َ ] (اِ) چکاوک بود. (فرهنگ اسدی ). مرغی است چند گنجشکی و بر سر خوجی دارد و بانگی زند خوش و تازیش قبره است . (فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص 409). چکاوک بود و چکوک نیز گویند و به تازی قبره گویند. (فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص <span class="hl" dir="ltr
چکاوفرهنگ فارسی عمید=چکاوک: ◻︎ چو خورشید بر زد سر از برج گاو / ز هامون برآمد خروش چکاو (فردوسی۲: ۱۳۱۹)
اتاقک لوکوموتیوlocomotive cabواژههای مصوب فرهنگستاناتاقکی در لوکوموتیو که در آن خدمه، قطار را هدایت میکنند
چایخانۀ بینراهیtransport cafeواژههای مصوب فرهنگستانمحلی برای عرضۀ چای و نوشیدنیهای معمولی دیگر در کنار جاده بهویژه برای رانندگان ماشینهای سنگین
قاه قاهلغتنامه دهخداقاه قاه . (اِ صوت ) خندیدن به آواز بلند را گویند. (برهان ). قهقهه . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ) : زده خنده بر روی خواهندگان دهان زر از جودتو قاه قاه .کمال الدین اسماعیل .
چکاوکلغتنامه دهخداچکاوک . [ چ َ وَ ] (اِ) همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند.(از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیه ٔ ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص <span class="hl"
چکاوگاهلغتنامه دهخداچکاوگاه . [ چ َ ] (اِ مرکب ) جایی است درگوشه ٔ کمان که گره سه سر با چله ٔ کمان در آنجا واقع میشود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). موضعی است از گوشه ٔ کمان که گره سر در آنجا واقع شود. (رشیدی ).چکاوه گاه و چکاه . و رجوع به چکاوه گاه و چکاه شود.
چکاوهلغتنامه دهخداچکاوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ) چکاوک است که به عربی قبره خوانند. (برهان ). مرادف چکاو و چکاوک . (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). چکاوک و قبره . (ناظم الاطباء). عُلعُل و عُلَعِل و عَلعال . (منتهی الارب ) :</
چکاوکفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر؛ چرز؛ مانوک؛ مانورک؛ جل؛ جلک؛ ژوله؛ هوژه؛ خجو؛ خاکخسپه: ◻︎ هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج پناه (منوچهری: ۱۸۹).۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون: ◻︎ زده به بزم تو رامشگران به دولت تو / گه
چگوکلغتنامه دهخداچگوک . [ چ َ ] (اِ) چکاوک را گویند که بعربی قبره خوانند. (برهان ). چکاوک . (ناظم الاطباء). چکاو. چکاوه . رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود.
چگاولغتنامه دهخداچگاو. [ چ َ ] (اِ)تلفظی از چکاو و چکاوک و چکاوه که نام مرغی است بزرگتر از گنجشک و خوش آواز که به عربی آن را قبره و ابوالملیح خوانند. رجوع به چکاو و چکاوک و چکاوه شود.
چگاوکلغتنامه دهخداچگاوک . [ چ َ وَ ] (اِ) لهجه ای از چکاوک وچکاو و چکاوه . رجوع به چکاوک و چکاو و چکاوه شود.
کونیککلغتنامه دهخداکونیکک . [ کو ک َ ] (اِ) ابوالملیح . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قنبره . قبره . چکاو. چکاوک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کونیکه ، چکاوک و قبره شود.
بانگ برخاستنلغتنامه دهخدابانگ برخاستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بانگ برآمدن .بانگ آمدن . فریاد بلند شدن . آواز آمدن : چو خورشید برزد سر از برج گاوز گلزار برخاست بانگ چکاو. فردوسی .یکی بانگ برخاست اندر میان ببودند لشکر همه شادمان .<p
چکاوکلغتنامه دهخداچکاوک . [ چ َ وَ ] (اِ) همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند.(از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیه ٔ ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیه ٔ ص <span class="hl"
چکاوگاهلغتنامه دهخداچکاوگاه . [ چ َ ] (اِ مرکب ) جایی است درگوشه ٔ کمان که گره سه سر با چله ٔ کمان در آنجا واقع میشود. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). موضعی است از گوشه ٔ کمان که گره سر در آنجا واقع شود. (رشیدی ).چکاوه گاه و چکاه . و رجوع به چکاوه گاه و چکاه شود.
چکاوه گاهلغتنامه دهخداچکاوه گاه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) به معنی چکاوگاه است و آن جایی باشد در گوشه ٔ کمان که گره سه سر یا چله در آنجا واقعمی شود. (برهان ). به همان معنی چکاوگاه است . (از رشیدی ) (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاوگاه و چکاه شود.
چکاوهلغتنامه دهخداچکاوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ) چکاوک است که به عربی قبره خوانند. (برهان ). مرادف چکاو و چکاوک . (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). چکاوک و قبره . (ناظم الاطباء). عُلعُل و عُلَعِل و عَلعال . (منتهی الارب ) :</
چکاوکفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر؛ چرز؛ مانوک؛ مانورک؛ جل؛ جلک؛ ژوله؛ هوژه؛ خجو؛ خاکخسپه: ◻︎ هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ با راغ گرفته به یکی کنج پناه (منوچهری: ۱۸۹).۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون: ◻︎ زده به بزم تو رامشگران به دولت تو / گه
نوای چکاولغتنامه دهخدانوای چکاو. [ ن َ ی ِ چ َ] (اِ مرکب ) رجوع به چکاو و چکاوک شود : نهاد بزرگ و نوای چکاوز ایوان برآمد به خرچنگ و گاو.(از حفان ).