آبدستانلغتنامه دهخداآبدستان . [ دَ ] (اِ مرکب ) آفتابه ای که بدان دست و روی شویند. ابریق . (مهذب الاسماء). تاموره . مطهره : سر فروبرد و آبدستان خواست بازوی شهریار را بربست . عسجدی یا سنائی یا عنصری .درساعت طشت و آبدستان بیاوردند. (تار
مصبةلغتنامه دهخدامصبة. [ م َ ص َب ْ ب َ ] (ع اِ) آبدستان . ج ، مصبات . (مهذب الاسماء). رجوع به آبدستان شود.