آبرلغتنامه دهخداآبر. [ ب ِ ] (ع ص ) آنکه تأبیر خرمابن کند. خرماگشن دهنده . (مهذب الاسماء). رجوع بتأبیر شود.
آبرلغتنامه دهخداآبر. [ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای از سیستان ، و ابوالحسن محمدبن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری از ائمه ٔ حدیث بدانجا منسوب است . (معجم البلدان ).
حبیرلغتنامه دهخداحبیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام محلی به حجاز است . فضل بن عباس الهی گوید : سقی دمن المواتل من حبیربواکر من رواعد ساریات .و ممکن است شاعر از کلمه ٔ حبیر معنی لغوی سحاب را خواسته باشد.(معجم البلدان ).
آبرولغتنامه دهخداآبرو. (اِخ ) تخلص شاه نجم الدین حاکم دهلی ، متوفی به 1161 هَ . ق . || لقب حافظ ابرو.
آبریزهلغتنامه دهخداآبریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فروریزد. || مبال . مستراح . آبریز.
آبریسلغتنامه دهخداآبریس . (اِ مرکب ) (از: آب + ریس ، ریشه ٔ کلمه ٔ ارز و رُز به معنی برنج ) آشام . آشاب . آب چلو.
آبرولغتنامه دهخداآبرو. (اِخ ) تخلص شاه نجم الدین حاکم دهلی ، متوفی به 1161 هَ . ق . || لقب حافظ ابرو.
آبریزهلغتنامه دهخداآبریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فروریزد. || مبال . مستراح . آبریز.
آبریسلغتنامه دهخداآبریس . (اِ مرکب ) (از: آب + ریس ، ریشه ٔ کلمه ٔ ارز و رُز به معنی برنج ) آشام . آشاب . آب چلو.