عبوسی کردنلغتنامه دهخداعبوسی کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اخم کردن . ترش روئی کردن . ابرو درهم کشیدن .
عَبُوساًفرهنگ واژگان قرآنچهره در هم رفته - اخمو(استفاده از آن به عنوان صفت يک روز در عبارت "يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً "استعاره است از اينکه آن روز براي مجرمان در نهايت سختي است)
آبپوشیدهhydrated 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی یونی که شمار معینی مولکول آب در فضـای همآرایی (coordination surrounding) خود داشته باشد
آبپوشیدهhydrated 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی یونی که شمار معینی مولکول آب در فضـای همآرایی (coordination surrounding) خود داشته باشد