آبدرودwater saluteواژههای مصوب فرهنگستانمراسمی که عمدتاً برای خوشآمدگویی بهمناسبت ورود هواگرد نو به ناوگان هوایی و خروج هواگرد قدیمی از آن یا خداحافظی برخی از عوامل پرواز انجام میشود
سطح صاف یا موربی که در اثر حرکت اب از خلا ل ان بحرکت وعکس العمل دراید و غالبابشکل پرده یا باله ایستدیکشنری فارسی به عربیقارب مزعنف
خشکسالیdrought, drouthواژههای مصوب فرهنگستاندورهای بلندمدت با وضع هوای خشک نابهنجار که موجب عدم توازن جدی آبشناختی میشود
درودلغتنامه دهخدادرود. [ دُ ] (اِ) (در قدیم با واو مجهول ) چوب و درخت و تخته ، واز این جهت چوب تراش را درودگر گویند. (از برهان ).
درودلغتنامه دهخدادرود. [ دُ ] (اِ) نام روز پنجم از خمسه ٔ مسترقه ٔ سالهای ملکی . (برهان ) (جهانگیری ).