آبسیاهglaucomaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیماری که در آن به علت افزایش شدید فشار درون چشم، دید از بین میرود
حبسگاهلغتنامه دهخداحبسگاه . [ ح َ] (اِ مرکب ) محبس . زندان . سجن . دوستاق : وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای . مسعودسعد.یارب از این حبسگاه باز رهانش که هست شروان شرالبلاد خصمان شرالدواب . خاقانی .که خود ز