آبژلhydrogelواژههای مصوب فرهنگستانکلوئیدی که از ترکیب فاز پراکنده (کلوئید) با فاز پیوسته (آب) تشکیل میشود و محصولی ژلمانند و گرانرو تولید میکند
حبل حبللغتنامه دهخداحبل حبل . [ ح َ ب َ ح َ ب َ ] (ع اِ) کلمه ای است که عرب گوسفندان را بدان زجر کنند. رجوع به حبرحبر شود.
حبیللغتنامه دهخداحبیل . [ ح َ ] (ع ص ) محبول . || دلاور. از آن رو که از جای نرود گوئی به رسن بسته شده است . || (اِ) حبیل براح ؛ شیر. (منتهی الارب ). و در «قطر المحیط»، شجاع .