خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آتش سرخ کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آتش سرخ کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašsorxkon = آتشگردان
-
واژههای مشابه
-
آتش افروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آتشافروزنه، آتشافروزه، آتشافروزینه، آتشفروز، آتشفروزنه، فروزینه، آذرافروز، آذرافزا، آتشانگیز› 'ātaš[']afruz ۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند؛ آتشگیره.۲. کسی که آتش بیفروزد؛ آنکه آتش روشن کند.۳. (صفت) [مجاز] فتنهانگیز.۴. ...
-
آتش افروزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātaš[']afruzi ۱. آتش افروختن؛ آتش روشن کردن.۲. [مجاز] دوبههمزنی؛ فتنهانگیزی.
-
آتش انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātaš[']andāz ۱. کسی که در کورۀ آجرپزی، تون حمام، یا نانوایی مٲمور افروختن آتش است و مواد سوختنی را در کوره میریزد.۲. [قدیمی] کسی که در میدان جنگ آتش به طرف دشمن میانداخت.
-
آتش انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātaš[']angiz ۱. کسی که آتش روشن کند؛ آتشافروز.۲. (صفت) [مجاز] ویژگی کسی که سخنان تند و زننده بگوید که باعث خشم و غضب دیگران شود: ◻︎ آن دلشده زآن فسانه شد تیز / بگشاد دهان آتشانگیز (؟: لغتنامه: آتشانگیز).
-
آتش بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'ātašbāzi ۱. بازی کردن با آتش.۲. (اسم، اسم مصدر) از مراسم جشن و شادمانی که آلات و ادواتی از باروت به شکلهای گوناگون درست میکنند و هنگام شب آنها را آتش میزنند.
-
آتش برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašbarg آتشزنه؛ آتشگیره.
-
آتش بس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (نظامی) 'ātašbas خودداری از جنگ و قطع تیراندازی.
-
آتش پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'ātašpā ۱. تندرو؛ تیزرو.۲. بیقرار؛ بیآرام.
-
آتش پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašpāre ۱. پارۀ آتش؛ اخگر.۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ؛ چابک.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] موذی.۴. کودک شریر.
-
آتش پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašparast ۱. پرستندۀ آتش؛ کسی که آتش را پرستش کند: ◻︎ به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتشپرستان بدند (فردوسی: ۴/۳۱۲).۲. زردشتی. Δ به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم میدارند.
-
آتش پرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašparasti پرستیدن آتش.
-
آتش تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آتشتاو› 'ātaštāb ۱. کسی که مواد سوختنی در کوره میریزد؛ تونتاب؛ گلخنی.۲. کوره.
-
آتش چرخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātaščarxān = آتشگردان