آتیشانلغتنامه دهخداآتیشان . (اِ) دیوان . (از شمس اللغات ). برای این کلمه شاهدی یافته نشد و شاید جمع آتیش صورتی از آتش باشد که مجازاً بمعنی دیو آمده است .
عطشانلغتنامه دهخداعطشان . [ ع َ ] (ع ص ، اِ مص ) تشنه . (منتهی الارب ) (برهان ) (دهار) (غیاث اللغات ). دارای عطش ، و مؤنث آن عَطشی ̍ و عطشانة آید. (از اقرب الموارد). ج ، عِطاش و عَطشی ̍. عَطاشی ̍.عُطاشی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و اصل آن را عطشاء دانسته اند. رجوع به عطشاء شود <span
عطشانلغتنامه دهخداعطشان . [ ع َ طَ ] (اِ) نوعی از خار است که آن را به تازی خس الکلب خوانند. (برهان ). نباتی است که به یونانی دیناقوس گویند. (اختیارات بدیعی ). نباتی است که آن را به یونانی دیناقوس نامند و به عربی خس الکلب و طرسک نامند. (مخزن الادویه ). دیفساقوس . (ابن البیطار). رجوع به دیفساقوس