آذرطوسلغتنامه دهخداآذرطوس . [ ذَ ] (اِخ ) در وامق و عذرای عنصری نام مردی است که مادر عذرا رابدو داده بودند. (از فرهنگ اسدی ، خطی ) : پدرداده بودش گه کودکی به آذرطوس آن حکیم نکی (کذا) بمرگ خداوندش آذرطوس تبه کرد مر خویشتن برفسوس . عنص
اذریطوسلغتنامه دهخدااذریطوس . [ اَ / اِ ] (معرب ، اِ) (معرّب از رومیّه ). (منتهی الارب ). دوائی است مُسهل یا دوائی است برای حفظ و گویند مرکبی است از بیست وپنج جزو.
آذرتشلغتنامه دهخداآذرتش . [ ذَ ت ُ ] (اِ مرکب ) بعض از فرهنگها این کلمه را ضبط کرده و معنی سمندربدان داده و شعر ذیل را شاهد آورده اند : درروَد بی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم همچو آذرتش به آتش همچو مرغابی بجوی . منوچهری . و بع