آراسبفرهنگ نامها(تلفظ: ārāsb) همان آراسپ ؛ (در اعلام) نام یکی از سرداران کوروش از ماد که از کودکی دوست وی (کوروش) بود .
چهاراسبلغتنامه دهخداچهاراسب . [ چ َ / چ ِ اَ ] (ص مرکب ) که اسب چهار دارد.- کالسکه ٔ چهاراسب ؛ که با چهار اسب کشیده شود. رجوع شود به چاراسب . و رجوع به چهاراسبه شود.
چارشبلغتنامه دهخداچارشب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف چادرشب . پارچه ٔ بزرگ چهارگوشی که رخت خواب در آن بندند و زنان ده چون چادر بسرافکنند. چادر شب : نازکت چارشب اولیست که بالا افکن چون درشت است و قوی میرسدت ز آن آزار. نظام قاری .گاه گرد
ارسبلغتنامه دهخداارسب . [ اَ س َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رسوب . ته نشین تر : و بالجملة، فافضل العود ارسبه فی الماء و الطافی عدیم الحیاة و الروح ردی ّ. (ابن البیطار).- امثال :اَرسب ُ من حجارة ؛ الرسوب ضدّ الطفو،