آراسته کنندهلغتنامه دهخداآراسته کننده . [ ت َ / ت ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آراینده . مزیِّن . پیراینده .
آراستهلغتنامه دهخداآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آموده . موده . پدرام . مزیّن . مجمل . مُحلی . حالی . حالیه . مُطرّز. مزخرف . بغازه و گلگونه کرده : گر زآنکه به پیراسته ٔ شهر برآئی پیراسته آراسته گردد ز رخانت . <p class="auth
آراستهدیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, clean-cut, straight, neat, orderly, prim, regular, serene, shipshape, smartly, spick-and-span, trim
آراستهفرهنگ فارسی معین(تِ) 1 - (ص مف .) مزیُن ، زینت شده . 2 - منظّم . 3 - (ص .) آماده ، مهیّا. 4 - آهستگی ، درنگ . 5 - آسایش ، راحتی . 6 - خاموشی ، سکوت . 7 - امن ، امان . 8 - بستر، خوابگاه . 9 - جایگاه ، مقام . 10 - جای خلوت . 11 - (ق .) آهسته ، به تأنی . 12 - اطمینان خاطر.
پیرایندهلغتنامه دهخداپیراینده . [ را ی َ دَ / دِ ](نف ) زینت دهنده . که چیزی را از چیزی بجهت خوش آیندگی کم کند همچون سرتراش و باغبان ، برخلاف مشاطه . (آنندراج ) (برهان ). پیرایش کننده . آراینده . آراسته کننده .
مسننلغتنامه دهخدامسنن . [ م ُس َن ْ ن ِ ] (ع ص ) تیزکننده و روشن و تابان کننده ٔ کارزار و مانند آن . || آراسته کننده و نیکوکننده ٔ سخن را. || راست کننده نیزه را بسوی کسی . (از منتهی الارب ). || دندانپزشک . دندانساز. || سنت گذار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مؤرضلغتنامه دهخدامؤرض . [ م ُ ءَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریض . چراننده گیاه زمین و طلب کننده ٔ آن . (منتهی الارب ). آنکه سبب می شود چرانیدن جایی را. || آنکه مهیا می شود برای روزه گرفتن . (ناظم الاطباء). نیت روزه کننده و آماده شونده برای روزه . (آنندراج ). || آراسته کننده ٔ کلام . (از آ
آراستهلغتنامه دهخداآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آموده . موده . پدرام . مزیّن . مجمل . مُحلی . حالی . حالیه . مُطرّز. مزخرف . بغازه و گلگونه کرده : گر زآنکه به پیراسته ٔ شهر برآئی پیراسته آراسته گردد ز رخانت . <p class="auth
آراستهدیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, clean-cut, straight, neat, orderly, prim, regular, serene, shipshape, smartly, spick-and-span, trim
آراستهفرهنگ فارسی معین(تِ) 1 - (ص مف .) مزیُن ، زینت شده . 2 - منظّم . 3 - (ص .) آماده ، مهیّا. 4 - آهستگی ، درنگ . 5 - آسایش ، راحتی . 6 - خاموشی ، سکوت . 7 - امن ، امان . 8 - بستر، خوابگاه . 9 - جایگاه ، مقام . 10 - جای خلوت . 11 - (ق .) آهسته ، به تأنی . 12 - اطمینان خاطر.
خوان آراستهلغتنامه دهخداخوان آراسته . [ خوا / خا ن ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سفره ٔ رنگین . سفره در کمال زیبایی و رنگینی . (یادداشت بخط مؤلف ). || کنایه از مائده . (یادداشت مؤلف ) (دهار). || کنایه از فریب ، کنایه از وس
ناآراستهلغتنامه دهخداناآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مقابل آراسته . بدون زینت . نامزیّن . غیرمطرد. || نامهیا. آماده نشده . غیر مستعدّ. ناساخته . نابسیجیده . || نامنتظم . نامرتب . بدون نظم و ترتیب . || تباه . غیرمعمور. نابسامان . عَسطَلَة؛ سخن ناآراسته . هُر
آراستهلغتنامه دهخداآراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آموده . موده . پدرام . مزیّن . مجمل . مُحلی . حالی . حالیه . مُطرّز. مزخرف . بغازه و گلگونه کرده : گر زآنکه به پیراسته ٔ شهر برآئی پیراسته آراسته گردد ز رخانت . <p class="auth
آراستهدیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, clean-cut, straight, neat, orderly, prim, regular, serene, shipshape, smartly, spick-and-span, trim