حراستلغتنامه دهخداحراست . [ ح ِس َ ] (ع مص ) نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (ترجمان عادل بن علی ). پاسبانی . نگاهبانی . نگهبانی . حفظ. نگاهداری . مراقبت . رقابت . پاسبانی کردن . (دهار) (ترجمان عادل بن علی ). نگاهبانی کردن چیزی یا کسی را. نگه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). صیانت کردن . محافظت کردن
ارپاستلغتنامه دهخداارپاست . [ اُ رُ ] (اِخ ) طبق نوشته ٔ ژوستن مورخ (کتاب 1، بند 10) چون کبوجیه خواست بمصر رود، مغی را پرک ساس پس نام نگهبان قصر خود کرد. این مُغ، وقتی که شنید کبوجیه درگذشته سمردیس پسر کوروش را کشت و برادرش را
بادام زمینیفرهنگ فارسی عمیدگیاهی یکساله با پوستهای زرد و سخت، مغز خوراکی و روغنی که بودادۀ آن بهعنوان تنقلات مصرف میشود؛ بادامخاکی؛ پستۀ زمینی؛ پستۀ کوهی؛ پستۀ شامی؛ آراشید.