خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آرامیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرامیده
لغتنامه دهخدا
آرامیده . [ دَ / دِ] (ن مف / نف ) ساکن . ساکت . مستریح . مطمئن . آرمیده .- آرامیده شدن ؛ سجو. تفرج .- آرامیده شدن ورَم و آماس ؛ انفشاش .- آرامیده کردن ستور ؛ توقیر آن . تسکین او.- آرامیده گفتن ؛تهوید. نرم گفتن . آهسته و شمرده گفتن .
-
جستوجو در متن
-
نارامیده
لغتنامه دهخدا
نارامیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیارامیده . نارمیده . که آرامیده نیست . مقابل آرامیده . رجوع به آرامیده شود.
-
طمن
لغتنامه دهخدا
طمن . [ طَ ] (ع ص ) آرامیده . ج ، طمون . (منتهی الارب ). ساکن و آرمیده . (منتخب اللغات ).
-
زمیت
لغتنامه دهخدا
زمیت . [ زِم ْ می ] (ع ص ) بغایت آرامیده . (دهار). نیک آهسته و باوقار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زمیت
لغتنامه دهخدا
زمیت . [ زِم ْ می ] (ع ص ) صاحب وقار و آهسته و بردبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرامیده . (دهار).
-
ترزین
لغتنامه دهخدا
ترزین . [ ت َ ] (ع مص ) آرامیده گردانیدن . (آنندراج ). || تعظیم و تفخیم . (از متن اللغة). باوقار گردانیدن و محجوب نمودن و قابل احترام کردن . (ناظم الاطباء).
-
نارمیده
لغتنامه دهخدا
نارمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیارامیده . نیارمیده . استراحت نکرده . نیاسوده مقابل آرمیده . رجوع به آرامیده شود. || نرمیده . رم نکرده . مقابل رمیده . رجوع به رمیده شود.
-
مطمأن
لغتنامه دهخدا
مطمأن . [ م ُ م َ ءَن ن ] (ع ص ) آرامیده و قرارگرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرمیده و سکون گیرنده . (آنندراج ) (غیاث ).
-
نائم
لغتنامه دهخدا
نائم . [ ءِ ] (ع ص ) خفته . خوابیده . (آنندراج ). خسپنده . (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). مضطجع. (المنجد). مقابل یَقَظ به معنی بیدار. (از غیاث اللغات ). به خواب رفته . آرامیده . خسبیده . خسبنده . خواب کننده . نعت است از نوم : همچنین دنیا که حلم نائم ا...
-
شاپور قاجار
لغتنامه دهخدا
شاپور قاجار. [ رِ ] (اِخ ) شاهزاده شیخعلی میرزا است . او هم از فرزندان حضرت خاقان صاحبقران مغفور فتحعلی شاه مبرور بوده والده اش صبیه ٔ شیخعلی خان زند و بدان مناسبت بنام جدّ امی موسوم شد هم از راه نسبت بحکومت ملایر و پری که محل توقف ایلات زندیه بوده م...
-
آزموده
لغتنامه دهخدا
آزموده . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف ) مجرب . ممتحَن . سنجیده . مُدَرَّب . مُنجَد. منجَذ. حُنک . موقر. (صُراح ). کاردیده . کرده کار. پخته . سُخته . ورزیده . دنیادیده : ابا ششهزار آزموده سوارهمی دارد آن بستگان را بزار. فردوسی .دو ره ششهزار آزموده سوارزر...
-
ساکن
لغتنامه دهخدا
ساکن .[ ک ِ ] (ع ص ) باسکون . بیحرکت . ایستاده . متوقف . ضد متحرک : بر جای ساکن می بود. (کلیله و دمنه ). || آب ایستاده . (مهذب الاسماء). آب آرام . رجوع به ساکن (بحرالَ ...) و اقیانوس ساکن شود. || بی حرکت . بی صدا. (در نحو) حرفی که در او حرکت نباشد. ح...
-
دائم
لغتنامه دهخدا
دائم . [ ءِ ] (ع ص ، ق ) همیشه آرامیده و ساکن ، و فی الحدیث نهی علیه السلام ان یبال فی الماء الدائم ؛ ای الساکن . ظل دائم ؛ سایه ٔ آرمیده . || همیشه . همواره . پیوسته . پاینده . باقی . هموار. هماره . همارا. هامواره . واصب . بی کران . متصل . یک بند. ی...
-
آرامیدن
لغتنامه دهخدا
آرامیدن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . استراحت کردن . آسودن . ساکن شدن . (زمخشری ). آسایش یافتن . سکون . استقرار. اسکان . (زوزنی ). بیارامیدن . قرار گرفتن : نیارامد از بانگ هنگام جنگ [ رستم ]همی آتش افروزد از خاک و سنگ . فردوسی .شاهی است به کشمیر اگر ایزد خ...