آرایش خورشیدلغتنامه دهخداآرایش خورشید. [ ی ِ ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ ) نام نوا و لحن اول است از جمله ٔ سی لحن باربد : چو زد زآرایش خورشید راهی در آرایش بدی خورشید ماهی . نظامی .|| (ترکی
ارایشدیکشنری فارسی به عربیتجمع , تزيين , تشکيل , تينة , ثقل , ثوب , حلية , زينة , ضمادة , طلب , مرحاض
آرایشدیکشنری فارسی به انگلیسیadornment, arrangement, array, decoration, disposal, disposition, embellishment, formation, scheme, toilet, toilette, trim
آرایشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بزک، توالت ۲. حلیه، زیب، زینت، زیور ۳. آذین، تزیین ۴. پیرایه، چهرهآرایی، گریم ≠ پیرایش
آرایشلغتنامه دهخداآرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تز
آرایشفرهنگ انتشارات معین(ی ِ )(اِمص .) 1 - زیب و زینت . 2 - آماده شدن و صف کشیدن سپاه . 3 - تصنع ، ظاهر - سازی . 4 - زیبا کردن چهره .
آرایشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زیب و زینت؛ زیور.۲. زینت دادن.۳. آراستن صورت با مواد مخصوص، مانند کِرم؛ بزک.۴. نظموترتیب؛ نوع چیدن و منظم کردن.۵. [قدیمی] قانون؛ قاعده؛ رسم. آرایش خورشید: (
آرایشلغتنامه دهخداآرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تز
سی لحنلغتنامه دهخداسی لحن . [ ل َ ] (اِخ ) سرودی چند است که باربد ساخته بود و از برای خسروپرویزمینواخت و نام آنها به ترتیب حروف ابجد بدین تفصیل است : 1- آرایش خورشید و آنرا آرایش
ماه برکوهانلغتنامه دهخداماه برکوهان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) نوایی است که خنیاگران بزنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 355). نام لحنی باشد از مصنفات باربد و آن لحن بیست ویکم است از سی لحن باربد