چارگوشلغتنامه دهخداچارگوش . (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارگوش . چارگوشه ای .چهارضلعی . دارای چهارضلع. مربع. چارزاویه ای . دارای چهارزاویه . سطحی که اضلاع آن مساوی و زوایای آن عمود بر یکدیگر باشند. رجوع به چارگوشه و چهارگوشه شود.
اپرویزلغتنامه دهخدااپرویز. [ اَ پ َرْ ] (اِخ ) پرویز. اپرواز. ابرویز. برویز. || (ص ) مظفر. منصور. گرامی . (برهان ). || (اِ) نامی از نامهای مردان ایرانی .
پاپیروسلغتنامه دهخداپاپیروس . (لاتینی ، اِ) بَردی . پیزُر. لُخ . اَباء. حفا. تک . جگَن . چغ (در مازندران ). پاپورس (یونانی ). ورق پوست گیاه پاپیروس که در قدیم چون کاغذ بکار بود. || کتاب خطی بر ورق پوست این گیاه نوشته .