ارونیالغتنامه دهخداارونیا. [ ] (اِ) بیونانی زعرور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مسبیلس . ذوالثلاث نویات . ذوالثلاث حبات . طریقوقون . طریققن .
حرونیلغتنامه دهخداحرونی . [ ح َ ] (حامص ) چگونگی حَرون . سرکشی : گر دهر حرونیی نموده ست چون رام تو گشت منگر آنرا. خاقانی .نشاید برداز این ابلق حرونی . نظامی .روزی نفس را کاری بفرمودم حرونی کرد؛ یعنی فرم
تاج العارفینلغتنامه دهخداتاج العارفین . [جُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن امین الدین . مؤلف سلافة العصر آرد: دریای بیکران علم است و وادی بی پایان فضل در علم و دانش مقامی بلند یافت و عرفان او بر حقیقت دلیلی روشن است پدرش مفتی حنفیه و قطب شریعت بوده .پسر وی در دامنش تربیت یافت و بهترین زیور کمال را حائز گ