خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (اِخ ) آریا. نام ایالت قدیم ایران که امروز مشتمل بر خراسان شرقی و سیستان است و نام کرسی آن در قدیم آرتاکوآنا بوده است و اسکندر شهری به نام اسکندریّه ٔ آره ایا در کنار هری رود بنا کرد و جمعیت و آبادی آن را بدین شهرکه شاید هرات امروزین باشد تحویل...
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (اِخ ) نام یکی از طوایف چادرنشین بندپی از بخشهای مازندران .
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . (ق ) کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها. ای . نعم . اجل . مقابل نه ، نی : چنین گفت آری شنیدم پیام دلم شد بدیدار تو شادکام . فردوسی .چنین داد پاسخ بدو کندروکه آری شنیدم تو پاسخ شنو. فردوسی .گفت این پیغام خداوند بحقیقت می گذا...
-
آری
لغتنامه دهخدا
آری . [ ری ی ] (ع اِ) آخیه . اَخیه . میخ آخور. (مهذب الاسماء). ستوربند. ج ، اواری ّ.
-
واژههای مشابه
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ ] (ع اِ) آری ّ. اخیه که چهارپایان بدان بندند. معلف . آخر. آخور . میخ آخور. (دستور الاخوان ). ج ، اَواری ، اواری ّ.
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ اَ ] (اِخ ) رجوع به اریا و آری شود.
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ اَ ] (هندی ، حرف ندا) کلمه ٔ نداست و مشترک در هندی عامیانه : اری گیدی تو کجا درک کجا شعر کجالاف چیزی که ندانی چه زنی پیش کسان .شفائی (از آنندراج ).
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ اَرْی ْ ] (ع اِ) طعامی که در بن دیگ چسبد از سوختگی . ته گرفتگی . ته دیگ . || شهد. (غیاث اللغات ). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانه ٔ زنبور چسبیده بود. انگبین . (مهذب الاسماء). عسل . || نمی که بر در...
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ اَرْی ْ ] (ع مص ) لازم گرفتن ستور مربط و بستنگاه خود را. || خشم گرفتن بر. || کینه گرفتن در دل . کینه ور شدن . || ریختن ، چنانکه ابرباران را. || راندن باد ابر را. || آمیزش و الفت گرفتن و خو کردن ستور با هم و علف خوردن با هم در یک جا: ارت الداب...
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری . [ اِ ] (اِخ ) جورج بیدل . عالم هیوی و ریاضی دان انگلیسی ، مولد آلنویک (نرثمبرلاند) 1801 و متوفی بلندن 1892 م . استاد هیئت در دارالفنون کمبریج . وی رصدخانه ٔ این شهر را تکمیل کرد. در سال 1835 مدیر رصدخانه ٔ گرینویچ شد و تا سال 1886 این سمت داشت ...
-
اری
لغتنامه دهخدا
اری .[ اَ ] (اِخ ) یکی از نواحی بندپی بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی ).
-
برنج آری
لغتنامه دهخدا
برنج آری . [ ب ِ رِ آ ] (اِ مرکب ) کسی که از دنبال اردویی رود و حمل غله و حبوب می کند. (از ناظم الاطباء).
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ] (اِخ ) والی فریگیه (افروغیه ) و لیدیه و یونیه بزمان اردشیر دوم هخامنشی که عاصی شد. (ایران باستان ص 1138 و 1142 و 1143 و 1148 و 1151).
-
اری برزن
لغتنامه دهخدا
اری برزن . [ اَ ی ُ ب َ زَ ] (اِخ ) از سرداران بزرگ و شجاع ایران در عهد داریوش سوم هخامنشی مدافع دربند پارس . اسکندر، پس از مطیع کردن اوکسیان قشون خود را بدو قسمت تقسیم کرده پارمن ْ یُن ْ را از راه جلگه (یعنی از راه رامهرمز و بهبهان کنونی )بطرف پارس ...