آشامیدنیلغتنامه دهخداآشامیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور آشامیدن . سزاوار نوشیدن . || که نوشیدن آن بتوان . || که نوشیدن آن واجب است . || (اِ) آنچه آشامند. مقابل خوردنی . شراب . مشروب . شربت . حسو. (دهار). نوشیدنی . شروب .
نوشاکواژهنامه آزادنوشیدنی، نوشابه، آشامیدنی ، آب یا هر مایعی که با خوراک بیاشامند (در برابر خوراک و پوشاک)
آبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ب، ماء، آب آشامیدنی، آب معدنی، آب نمک، محلول آب آشدوزو جریان آب، سیل، باران، چشمه، قنات، آبشار اَشکال آب، یخ، برف دریا، اقیانوس، دریاچه، رودخانه، نهر حمام، آبتنی، دوش، استحمام نم، رطوبت آبپاشی، آبیاری، کشاورزی، میراب، آبپاش، شیر آبیاری آبِ دیده، اشک، سرشک ◄ چشم شبنم، ژاله، چیز مر
آشامیدنیلغتنامه دهخداآشامیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور آشامیدن . سزاوار نوشیدن . || که نوشیدن آن بتوان . || که نوشیدن آن واجب است . || (اِ) آنچه آشامند. مقابل خوردنی . شراب . مشروب . شربت . حسو. (دهار). نوشیدنی . شروب .
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
آشامیدنیلغتنامه دهخداآشامیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور آشامیدن . سزاوار نوشیدن . || که نوشیدن آن بتوان . || که نوشیدن آن واجب است . || (اِ) آنچه آشامند. مقابل خوردنی . شراب . مشروب . شربت . حسو. (دهار). نوشیدنی . شروب .