سرزمین اشغالیoccupied territoryواژههای مصوب فرهنگستانسرزمینی که تحت اختیار و واپایش مؤثر نیروهای مسلح یک کشور خارجی است و شامل سرزمینی نمیشود که ازطریق عقد قرارداد با مقامات غیرنظامی یا در پی موافقتنامههای صلح اداره میشود
آشغاللغتنامه دهخداآشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .
اشغاللغتنامه دهخدااشغال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل . (منتهی الارب )(مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث ). کارها : ای خواجه ٔ بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش . دقیقی . مردم ... بامداد نخست برای او [ خ
اتاق پُرِ مرتبoccupied/clean, OC 1واژههای مصوب فرهنگستاناتاق اشغالی که خدمات خانهداری آن انجام شده است متـ . پُرِ مرتب