آشکاریلغتنامه دهخداآشکاری .[ ش ْ / ش ِ ] (حامص ) هویدائی . ظهور. پیدائی . پدیداری . فاشی . ذیعان . ذیوع . شیوع . وضوح . روشنی . صراحت . رکی . بی پردگی . بروز. بیان . بداهت . یقین . تبین . ابانت .
اشکاریلغتنامه دهخدااشکاری . [ اِ ] (ص نسبی ) شکاری و شکارچی و نخجیرگر و صیاد. (ناظم الاطباء). شکاری و صیاد. (آنندراج ) : بیا بر بام ای عارف مکن هر نیمشب زاری کبوترهای دلها را توئی شاهین اشکاری .شمس تبریزی (از فرهنگ شعوری ج <span class="hl" d
اسکارپلغتنامه دهخدااسکارپ . [ اِ ] (اِخ ) رودخانه ای است در جهت شمالی فرانسه که در ایالت پادکاله سرچشمه گرفته بعد از طی یک مسافت 100 هزارگزی به رود اسکو میریزد و مسافت 80 هزارگزی از این رود را بوسیله ٔ سدّها قابل کشتی رانی کرده
ناآشکاریلغتنامه دهخداناآشکاری . [ ش ْ / ش ِ ] (حامص مرکب ) ناآشکاربودن . اختفاء. || ابهام . صراحت نداشتن .