خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آغوش
/'āquš/
معنی
بغل؛ بر؛ سینه.
〈 در آغوش گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایرهوار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن؛ به آغوش کشیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بر، بغل، پهلو، صدر، کنار
۲. بنده، غلام، کنیز
۳. قوش
دیکشنری
bosom, breast, embrace, squeeze
-
جستوجوی دقیق
-
آغوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بر، بغل، پهلو، صدر، کنار ۲. بنده، غلام، کنیز ۳. قوش
-
آغوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگوش› 'āquš بغل؛ بر؛ سینه.〈 در آغوش گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایرهوار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن؛ به آغوش کشیدن.
-
آغوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'āquš ۱. غلام: ◻︎ مگر نیکبختت فراموش شد / چو دستت در آغوش «آغوش» شد (سعدی۱: ۱۷۵).۲. [مجاز] بنده: ◻︎ ای خواجهٴ ارسلان و آغوش / فرماندهِ خود مکن فراموش (سعدی: ۱۶۰).
-
آغوش
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) میان دو دست فراهم آورده ، بغل . ؛ به ~کشیدن به خود چسباندن کسی یا چیزی را.
-
آغوش
لغتنامه دهخدا
آغوش . (اِ) آگوش . آگش . بغل . میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو، دائره واری کنند : پیری آغوش باز کرده فراخ تو همی گوش با شکافه ٔ غوش . کسائی .سیاوش فرود آمد از نیل رنگ پیاده گرفتش [ پیران را ] به آغوش تنگ . فردوسی .گرفتش به آغوش کاوس شاه ز زالش ب...
-
واژههای مشابه
-
اغوش
دیکشنری فارسی به عربی
حضن , صدر , قلب
-
هم آغوش
لغتنامه دهخدا
هم آغوش . [ هََ ] (ص مرکب ) دو تن که در آغوش یکدیگر خسبند. همدم : گهی میکرد شهد باربد نوش گهی می بود با شیرین هم آغوش . نظامی .چو شیرین ساقیی باشد هم آغوش نه شیر، ار زهر باشد هم شود نوش . نظامی .گربا دگری شدی هم آغوش ما را به زبان مکن فراموش . نظامی ...
-
هم آغوش
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) در آغوش یکدیگر، در بر یکدیگر.
-
تهی آغوش
لغتنامه دهخدا
تهی آغوش . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص مرکب ) خالی بودن آغوش از معشوق . (آنندراج ). محروم از معشوقی که در آغوش گیرد. (ناظم الاطباء). تنها. بی کس . بی یار : بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم هرکجا بینم کشد شمعی به بر پروانه را.صائب (از آنندراج ).
-
نازک آغوش
لغتنامه دهخدا
نازک آغوش . [ زُ ] (ص مرکب ) آنکه دارای بر و آغوش نرم و ملایم باشد. (ناظم الاطباء). نرم بر. نرم تن . لطیف اندام . نازک بدن : به شیرینی از گلشکر نوش تربه نرمی ز گل نازک آغوش تر.نظامی .
-
تنگ آغوش
لغتنامه دهخدا
تنگ آغوش . [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه آغوش تنگ داشته باشد. (آنندراج ). سخت در آغوش گرفته . (ناظم الاطباء) : نسیم لطف بهار از شمار بیرون است فغان که غنچه ٔ این باغ تنگ آغوش است . صائب (از آنندراج ).رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
ساقه آغوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) sāqe'āquš برگهایی که ساقه را فرا میگیرد.
-
Lamium amplexicaule, henbit deadnettle, greater henbit
گزنۀ سفید ساقهآغوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای گزنۀ سفید به شکل گیاه یکساله یا دوساله به ارتفاع 4 تا 30 سانتیمتر و با ساقههای پرشمار و خیزان و کموبیش منشعب در قاعده و با برگهای دایرهای یا کلیویـ گرد با دندانههای گرد یا شکافته و برگهای گلآذینی ساقهآغوش و جام گل ...
-
در اغوش کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
مداعبة