تیزاب سلطانیaqua regiaواژههای مصوب فرهنگستانمایع بسیار خورنده و دودکنندهای که از یک قسمت نیتریکاسید و سه قسمت هیدروکلریکاسید تشکیل شده است و با تمام فلزها ازجمله طلا و نقره واکنش میدهد
اربابفرهنگ مترادف و متضاد۱. آقا، خواجه، سرور، صاحب، کارفرما، مخدوم، مولا ۲. فئودال، مالک، ملاک، ≠ نوکر
خواجهفرهنگ فارسی عمید۱. مردی که خایهاش را کشیده باشند؛ خصی.۲. مردی با این ویژگی که در حرمسرا یا اندرونی بزرگان خدمت میکرده.۳. [قدیمی] صاحب؛ بزرگ؛ آقا؛ مهتر؛ سَرور؛ خداوند.۴. [قدیمی] مالدار؛ دولتمند.۵. [قدیمی] شیخ.
اربابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام دال، بردهدار، آقا، صاحب، سَروَر، افسر، خداوند، دهقان، کدخدا، رئیس قبیله، مخدوم، مالک، بزرگ خاندان، پشتیبان رئیس، بزرگ، سَر، سالار، ولینعمت، اولشخص بزرگان، ارکان مدیر
اربابفرهنگ فارسی عمید۱. رئیس؛ بزرگ.۲. کارفرما.۳. آقا؛ مخدوم؛ سَرور.۴. صاحب؛ مالک.۵. عنوانی احترامآمیز برای برخی از بزرگان زردشتی: ارباب جمشید.۶. صاحبان.۷. [جمعِ رَبّ] [قدیمی] = رَبّ Δ فقط در معنی ۶ و ۷ بهصورت جمع به کار میرود.
خدیولغتنامه دهخداخدیو. [ خ ِ / خ َ ی ْ وْ ] (اِ) پادشاه . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ). شاه . ملک . سلطان . (یادداشت بخط مؤلف ). در لغت فرس آمده «خدیو» خداوند بود. و از این جهت گویند کشورخدیو و کیهان خدیو <span class="hl
آقالغتنامه دهخداآقا. (ترکی ،اِ) خواجه . کیا. مهتر. سراکار. سرکار. بزرگ . سَر. سَرور. میر. میره . خداوند. خداوندگار. سیّد. مولی . صاحب . و در صدر یا ذیل نامهای خاص ، کلمه ٔ تعظیم است . - آقابالاسر ؛ مدعی سری و مهتری بر کسی بی سود و نفعی برای آن کس : آقابالاسر لازم
آقافرهنگ فارسی عمید۱. عنوان احترامآمیز که هنگام خطاب به مردان اطلاق میشود یا پیش از نام آنان میآید.۲. [عامیانه] پدر؛ پدر بزرگ؛ شوهر؛ همسر زن؛ آخوند؛ ملا؛ شخص بزرگ و محترم.
حسن آقالغتنامه دهخداحسن آقا. [ ح َ س َ ] (اِخ ) از وزرای مازندران بود و ملا عزالدین جعفربن شمس الدین آملی کتاب حسنیه را به فارسی در اصول دین و فروع آن در 944 هَ . ق . بنام وی نگاشت . (ذریعه ج 7 ص 20</s
چشمه گل آقالغتنامه دهخداچشمه گل آقا. [ چ َ م َ گ ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است متعلق به نوا که از جنوب به شمال جاری است و نیم سنگ آب دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 244).
چارسو علیقلی آقالغتنامه دهخداچارسو علیقلی آقا. [ ع َ ق ُ ] (اِخ ) یکی از چارسوهای اصفهان و در محله ای واقع آن محله را نیز بهمین اسم مینامند و با محله ٔ بیدآباد مجاورت دارد. مدرسه ای عالی و حمامی بسیار معتبر موسوم بمدرسه و حمام علیقلی آقا در نزدیکی چارسو است علیقلی آقا ظاهراً از امرای صفویه بوده و در بناه
چاه سوارآقالغتنامه دهخداچاه سوارآقا. [ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا که در 30 هزارگزی شمال باختر نی ریز واقع شده و 30 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ قرائی میباشند و ییلاق و قشلاق میکنند. (از فرهنگ
چچگلوی حاجی آقالغتنامه دهخداچچگلوی حاجی آقا. [ چ ِ چ َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه که در 8هزارگزی شمال ارومیه و 3500گزی شوسه ٔ ارومیه به سلماس واقع شده . جلگه ، معتدل و مالاریائی است و <span class="hl"