عمورلغتنامه دهخداعمور. [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمر. رجوع به عَمر شود. || ج ِ عُمر. رجوع به عُمر شود. || ج ِ عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
حمورلغتنامه دهخداحمور. [ ح َ ] (اِخ ) (بمعنی الاغ ) و او پدر شکیم است که دینه دخت یعقوب را بی عصمت کرد. (سفر پیدایش 33 : 19). و اولاد یعقوب او را بقتل رسانیدند. (سفر پیدایش 34 : <span class="
آموریانلغتنامه دهخداآموریان . (اِخ ) قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردُن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعه ٔ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند.
تاسماهی آموریAcipenser schrenckiiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان و بالاراستۀ بالهشعاعیداران که دارای پنج ردیف پوشش استخوانی است
آموریانلغتنامه دهخداآموریان . (اِخ ) قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردُن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعه ٔ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند.
کام پوآمورلغتنامه دهخداکام پوآمور. [ پ ُ م ُ ] (اِخ ) شاعر و فیلسوف اسپانیایی که در ناویا بدنیا آمد (1901-1817 م .).