آموریانلغتنامه دهخداآموریان . (اِخ ) قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردُن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعه ٔ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند.
اموریونلغتنامه دهخدااموریون . [ اَ ری یو ] (اِخ ) قبیله ای از نسل اَموربن کنعان بن نوح بودند. مردان این قبیله همگی بلندقامت و شجاع بودند و با قوم بنی اسرائیل دشمنی میورزیدند. (از اعلام المنجد) (از قاموس کتاب مقدس ).
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ] (اِخ ) ابن جابر. یکی از صحابه است و جد عبداﷲبن بدر بود. (قاموس الاعلام ). و رجوع به الاصابة شود.
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ] (اِخ ) ابن حارثة الفزاری . یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمره ٔ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده . (قاموس الاعلام ). و رجوع به الاصابة شود.
راموت جلعادلغتنامه دهخداراموت جلعاد. [ ت ِ ؟ ] (اِخ ) نام شهری و آن در آغاز ملک آموریان بود و از آن پس بتصرف بنی جار درآمد و از معروفترین شهرهای ایشان گردید. (از قاموس کتاب مقدس ).
عجلونلغتنامه دهخداعجلون . [ ع َ ] (اِخ ) (گوساله مانند) یکی از شهرهای آموریان که در یهودا بود. و فعلاً آن را عجلان گویند و آن تلی است که به مسافت ده میل بشمال شرقی غزه واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
صفاتلغتنامه دهخداصفات . [ ] (اِخ ) (برج کشیک ) شهر و برجی است که در کوههای اموریان در نزدیکی قادش واقع است . (سفر داوران ا: 17). پلمر و دریک گمان دارند که همان سبتیه ٔ حالیه است که در وسط دشت بارآوری است . (قاموس کتاب مقدس ص 555</sp
ارنونلغتنامه دهخداارنون . [ ] (اِخ ) (غرّنده ) (سفر تثنیه 2: 24) رودی است در طرف شرقی بحرالموت و در قدیم حدودموآبیان و عمونیان و پس از آن حدود موآبیان و اموریان و اخیراً حدود موآبیان و سبط راوبین را جدا میکرد. (سفر اعداد <span