آموزگار مذهبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب بی، شارع، رسول، فرستاده، حواری، آموزگار مسائل دینی، میسیونر، مسئلهدان، مطوف، اصحاب (یارانپیغمبر)
آموزگارلغتنامه دهخداآموزگار. [ زْ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه آموزد. آنکه یاد دهد. معلم . آموزنده . استاد. مربی . || توسعاً، ناصح . اندرزگوی . هادی . راهنما. مجرب : هرکه نامُخت از گذشت روزگارنیز ناموزد ز هیچ آموزگار. <p class="autho
آموزگارفرهنگ فارسی عمید۱. آموزنده؛ کسیکه به دیگری درس بدهد.۲. استاد.۳. معلم؛ معلم مدرسۀ ابتدایی.۴. ناصح؛ اندرزگو.۵. راهنما: ◻︎ هم او آفرینندۀ روزگار / به نیکی هم او باشد آموزگار (فردوسی: ۶/۳۲۰).
آموزگاردیکشنری فارسی به انگلیسیeducator, instructor, mentor, mistress, preceptor, schoolteacher, teacher
پیامبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب غمبر، رسول، نبی، فرستاده، مرسل، شارع، مصحفنویس، معصوم آموزگار مذهبی، عالم دینی، واعظ، سروش پیامبران، انبیاء، رسولان، فرستادگان آدم، باباآدم، ابراهیم، موسی، عیسی، ناصری (عیسی)، محمد(ص)، خاتمالنبیین زرتشت، بودا، کنفوسیوس نوح، شعیب، یعقوب، یوسف نبوت، رسالت، پیامبری رستاخیز کننده، مهدی (ع
آموزگارلغتنامه دهخداآموزگار. [ زْ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه آموزد. آنکه یاد دهد. معلم . آموزنده . استاد. مربی . || توسعاً، ناصح . اندرزگوی . هادی . راهنما. مجرب : هرکه نامُخت از گذشت روزگارنیز ناموزد ز هیچ آموزگار. <p class="autho
آموزگارفرهنگ فارسی عمید۱. آموزنده؛ کسیکه به دیگری درس بدهد.۲. استاد.۳. معلم؛ معلم مدرسۀ ابتدایی.۴. ناصح؛ اندرزگو.۵. راهنما: ◻︎ هم او آفرینندۀ روزگار / به نیکی هم او باشد آموزگار (فردوسی: ۶/۳۲۰).
آموزگاردیکشنری فارسی به انگلیسیeducator, instructor, mentor, mistress, preceptor, schoolteacher, teacher
آموزگارفرهنگ فارسی معین(زْ یا زِ) [ په . ] (ص .) 1 - معلم . 2 - معلم مدرسة ابتدایی . 3 - اندرزگوی . 4 - پرورنده ، مربی .
آموزگارلغتنامه دهخداآموزگار. [ زْ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه آموزد. آنکه یاد دهد. معلم . آموزنده . استاد. مربی . || توسعاً، ناصح . اندرزگوی . هادی . راهنما. مجرب : هرکه نامُخت از گذشت روزگارنیز ناموزد ز هیچ آموزگار. <p class="autho
آموزگارفرهنگ فارسی عمید۱. آموزنده؛ کسیکه به دیگری درس بدهد.۲. استاد.۳. معلم؛ معلم مدرسۀ ابتدایی.۴. ناصح؛ اندرزگو.۵. راهنما: ◻︎ هم او آفرینندۀ روزگار / به نیکی هم او باشد آموزگار (فردوسی: ۶/۳۲۰).
آموزگاردیکشنری فارسی به انگلیسیeducator, instructor, mentor, mistress, preceptor, schoolteacher, teacher
آموزگارفرهنگ فارسی معین(زْ یا زِ) [ په . ] (ص .) 1 - معلم . 2 - معلم مدرسة ابتدایی . 3 - اندرزگوی . 4 - پرورنده ، مربی .