پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
آمودریالغتنامه دهخداآمودریا. [ دَرْ ] (اِخ ) نام باستانی جیحون ، و آن رودیست میان خراسان و ماورأالنهر و یونانیان آن را به نام اوقسوس یاد کرده اند. آمو. جیحون . رود. ورز. آب . النهر. آمل . آمون . آبهی .
آمولغتنامه دهخداآمو. (اِخ ) رود آموی . آمُل . آمویه . جیحون . آمودریا. اُقسوس . آمون . آب . رود. آبهی . نهر. ورز. || نام شهری بکنارجیحون . آمُل . و نام قلعه ای هم بدانجای : ریگ آموی و درشتیهای اوزیر پایم پرنیان آید همی . رودکی .مر
ورزرودلغتنامه دهخداورزرود. [ وَ ] (اِخ ) ماوراءالنهر است . (انجمن آرا). ماوراءالنهر که ترکستان باشد. (آنندراج ) (برهان ). وررود. ورازرود. رجوع به ورارود شود. || رودخانه ٔ ماوراءالنهر. (آنندراج ) (برهان ). رود آمو و ترکستان . (ناظم الاطباء).
آبهیلغتنامه دهخداآبهی . [ ب ِ ] (اِخ ) نام رود آمو یعنی جیحون : همان گاه نزدیک دریا رسیدیکی ژرف دریای بن ناپدیدبه وَستا درون نام او آبهی که قعرش نبوده ست هرگز تهی .زراتشت بهرام .