آمیختگیلغتنامه دهخداآمیختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) امتزاج . اختلاط. شوب . || الفت . معاشرت . خلطه و آمیزش : چون ... آمیختگی آمد... بازار مضرِّبان و مفسدان کاسد گردد. (تاریخ بیهقی ).- آمیختگی دادن ؛ تألیف .<b
آمیختنیلغتنامه دهخداآمیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور آمیختن . ازدرِ آمیختن . که آمیختن آن ناگزیر بود.
آمیختهلغتنامه دهخداآمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) درهم کرده . مخلوط. ممزوج . مشوب . مختلط. ملبوک . آگسته . مدوف : طلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیون . ر
پیشبینی آنتروپی بیشینهmaximum entropy predictionواژههای مصوب فرهنگستانروشی همآمیخت (convolution) برای درونیابی دادههای مشاهدهشده در درون شبکه
پردازش موجکwavelet processingواژههای مصوب فرهنگستانپردازش به روش واهمآمیخت (deconvolution) برای تعیین شکل موجک پایه یا واپایش و تغییر شکل آن
احسافلغتنامه دهخدااحساف . [ اِ ] (ع مص ) اَحسف التمر؛ آمیخت با خرما، خرمای تباه شده ٔ فروریخته را. (منتهی الارب ).
آمیختگیلغتنامه دهخداآمیختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) امتزاج . اختلاط. شوب . || الفت . معاشرت . خلطه و آمیزش : چون ... آمیختگی آمد... بازار مضرِّبان و مفسدان کاسد گردد. (تاریخ بیهقی ).- آمیختگی دادن ؛ تألیف .<b
آمیختنیلغتنامه دهخداآمیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور آمیختن . ازدرِ آمیختن . که آمیختن آن ناگزیر بود.
آمیختهلغتنامه دهخداآمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) درهم کرده . مخلوط. ممزوج . مشوب . مختلط. ملبوک . آگسته . مدوف : طلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیون . ر