آهسته رایلغتنامه دهخداآهسته رای . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) محتاط. باحزم . || دانا. || با رای رزین .
آهستهلغتنامه دهخداآهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br
آهستهفرهنگ فارسی عمید۱. آرام؛ یواش؛ بیشتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بیسروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.
آهستهدیکشنری فارسی به انگلیسیheavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy
آهسته راییلغتنامه دهخداآهسته رایی . [ هَِ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آهسته رای . رزانت رای .
دانلغتنامه دهخدادان . (نف مرخم ) مخفف داننده است ، صفت فاعلی از دانستن . ترکیبات ذیل که بترتیب الفباء مرتب داشته شده شاهد این معنی کلمه ٔ دان است در ترکیب با کلمات دیگر:- آداب دان ؛ داننده ٔ آداب . آشنا به آداب . رسم دان .- ادادان ؛ د
رایلغتنامه دهخدارای . (اِ) رأی . (ناظم الاطباء). فکر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 16) (مجموعه ٔ مترادفات ).اندیشه . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (ارمغان آص
آهستهلغتنامه دهخداآهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br
آهستهفرهنگ فارسی عمید۱. آرام؛ یواش؛ بیشتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بیسروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.
آهستهدیکشنری فارسی به انگلیسیheavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy
آهستهفرهنگ فارسی معین(هِ تِ) (ص . ق .) 1 - کند. 2 - آرام ، ساکت . 3 - مهربان . 4 - باوقار. 5 - بردبار.
آهستهلغتنامه دهخداآهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br
آهستهفرهنگ فارسی عمید۱. آرام؛ یواش؛ بیشتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بیسروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.
زمینلرزة آهستهslow earthquakeواژههای مصوب فرهنگستانزمینلرزهای که در آن دوام چشمه نسبت به گشتاور لرزهای بسیار طولانی است
آهستهدیکشنری فارسی به انگلیسیheavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy