خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهن دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهن دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهنیندل› [قدیمی، مجاز] 'āhandel ۱. سنگدل؛ سختدل؛ بیرحم.۲. دلیر.
-
واژههای مشابه
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhanpuš کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده؛ آهنپوشیده.
-
آهن جفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhanjoft = گاوآهن
-
آهن خا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهنخای› [قدیمی] 'āhanxā ۱. آنکه آهن را به دندان نرم کند.۲. [مجاز] اسب سرکش و پرزور.
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhandāq اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
-
آهن ربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhanrobā جسمی که آهن و بعضی فلزات را به سوی خود جذب کند.〈 آهنربای الکتریکی: قطعۀ آهن یا فولادی که به سبب عبور الکتریسیته، خاصیت مغناطیسی پیدا میکند.
-
آهن سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āhansalab کسی که جوشن یا خفتان فولادی پوشیده باشد: ◻︎ جایی که برکشند مصاف از بر مصاف / وآهنسلب شوند یلان از پس یلان (فرخی: ۳۳۰).
-
آهن شیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhanšiyār = آهنجفت
-
آهن کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: āsīnkār] 'āhankār پیشهوری که آلات و ادوات آهنی میسازد؛ آهنگر؛ آهنکوب.
-
آهن کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (فیزیک) [قدیمی] 'āhankeš = آهنربا
-
آهن کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āhankub کسی که پیشهاش نصب کردن و کوبیدن ورقههای فلزی به شیروانی یا جای دیگر است.
-
آهن کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āhankubi شغل و عمل آهنکوب؛ کوبیدن تسمهها یا ورقههای آهنی بر روی شیروانی یا اتاق اتوبوس یا جای دیگر.
-
آهن گداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhangodāz آنکه یا آنچه آهن را ذوب میکند؛ گدازندۀ آهن
-
آهن گدازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āhangodāzi عمل گداختن آهن.