آهوریلغتنامه دهخداآهوری . (اِ) تخم ترتیزک سفید. خردل . و فرهنگها بیت ذیل را شاهد می آورند : وقت برجستن چو آهوئیست تندگاه بررفتن چو آهوریست تیز. شهاب طلحه .
دفتر خدمات مادرagency of record, AORواژههای مصوب فرهنگستاندفتر خدماتی بزرگی که با بهرهگیری از دفاتر کوچکتر مسئول اجرای برنامههای روابطعمومی یا تبلیغات یک سازمان بزرگ است
منطقۀ مسئولیتArea of responsibility, AoRواژههای مصوب فرهنگستانمنطقهای که در آن سرفرمانده جنگ اختیارات لازم برای طراحی و اجرای عملیات جنگی را بر عهده دارد
اعوریلغتنامه دهخدااعوری . [ اَع ْ وَ ی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است بمعاء اعور که از روده های دقاق است .
احوریلغتنامه دهخدااحوری . [ اَ وَ ری ی ] (ع ص ) سپید نازک . (مؤید الفضلاء). سپید روشن . || نرم و نازک . || آنکه دارای پوست نرم و تابان و درخشان بود.
پالادَمآوری،صافی دمآوریfilter brewingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دمآوری که در آن با استفاده از قهوهپالا/صافی قهوه درد قهوه از مخلوط آب و قهوه جدا میشود
اسپندانلغتنامه دهخدااسپندان . [ اِ پ َ ] (اِ) تخمی است بسیار ریزه ، و آنرا خردل گویند. (برهان ). ثفاء. آهوری . || اثباطون . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن در ذیل کلمه ٔ اسپندان ). اسفندان . رجوع به اثباطون شود.