خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آویخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آویخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āvixte آویزه؛ آویزان؛ آویزانشده.
-
جستوجو در متن
-
دلنگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] dela(e)ngān آویزان؛ آویخته؛ آونگان.
-
لب شتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) labšotori آنکه لب کلفت و آویخته مثل لب شتر دارد.
-
آکسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آگسته، آکسه› 'ākoste ۱. بسته؛ بندشده.۲. آویخته.
-
آگیشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āgišide ۱. آویخته؛ آویزانشده.۲. پیچیده.
-
فروهشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] foruhešte ۱. پایین گذاشته.۲. آویخته؛ آویزانشده.
-
آویزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āvize ۱. چیزی که به چیز دیگر آویخته شده؛ آویخته.۲. (اسم) گوشواره.۳. (اسم) گردنبند؛ گوشواره.۴. (اسم) (زیستشناسی) آپاندیس.
-
متعلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعلّق] mote(a)'alleq ۱. پیوسته؛ وابسته.۲. [قدیمی] آویزان؛ آویخته.
-
منوط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] manut ۱. معلق؛ بهچیزیآویخته.۲. مربوط؛ وابسته.
-
تعلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'alloq ۱. آویخته شدن؛ درآویختن به چیزی.۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی؛ علاقه و پیوستگی داشتن.
-
تدلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadalli ۱. آویخته شدن.۲. خرامیدن.۳. شتافتن و نزدیک شدن.
-
گال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gāl سرگین گوسفند که به پشمهای زیر دنبۀ او آویخته و خشک شده باشد.
-
آویختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āvixtan] ‹آوختن› 'āvixtan ۱. آویزان کردن؛ آویخته ساختن.۲. (مصدر لازم) آویزان شدن؛ آویخته شدن.۳. به چیزی چنگ انداختن.۴. به چیزی متوسل شدن.۵. جنگ کردن؛ گلاویز شدن.
-
آویزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āvizeš ۱. پیوستگی؛ بستگی.۲. آویختگی؛ آویخته بودن.۳. درآویختگی در جنگ.