آگارآگارفرهنگ فارسی عمیدمادهای چسبناک که از نوعی جلبک دریایی به نام آلگ جاوه گرفته میشود و برای آهار دادن پارچه، و در آزمایشگاهها برای کشت میکروب به کار میرود.
حرارلغتنامه دهخداحرار. [ ح َ ] (ع اِمص ) آزادی . || آزادمردی . (منتهی الارب ). || (مص ) آزاد شدن . (زوزنی ): و مارد من بعد الحرار عتیق . (از اقرب الموارد). || احیا گشتن .
حرارلغتنامه دهخداحرار. [ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَرّة. زمین های سنگلاخ سوخته . || ج ِ حَرّان وحَرّی ̍. || ج ِ حُر. (منتهی الارب ). || ج حِرّة. و در جزیرةالعرب بسیار بدین نام برخورد میشود که بنام دیگر مضاف است . (معجم البلدان ).
حرارلغتنامه دهخداحرار. [ ح َرْ را ] (اِخ ) رازی . شیخ ابومحمد عبداﷲبن محمد حرار رازی . مستوفی او را در عداد مشایخ که تابع تابع تابعان صحابه بوده اند یاد کرده گوید: بزمان مکتفی باﷲ عباسی در 290 هَ . ق . درگذشت . از سخنان اوست : عبادت طعام زاهد است و ذکر طعام ع
حرائریلغتنامه دهخداحرائری . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) (سلیمان ...) متولد 1824 م . و متوفی 1870 م . ابوالربیع عبده سلیمان بن علی الحرائری الحسنی . اصل وی از یک خانواده ٔ ایرانی است که به شمال افریقیه سکونت گزیدند. به تونس متولد شد وعلوم