خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آیینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آیینه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) آینه ، قاپ یا تاسی که نتوان حکم کرد که به چه شکلی نشسته است .
-
آیینه
فرهنگ فارسی معین
(یِ نِ) [ په . ] ( اِ.) = آینه . آئینه : 1 - تکه شیشه ای که با جیوه پشت آن را پوشش می دهند تا بتوان صورت هر چیزی را به واسطة نور در آن منعکس کرد. 2 - مجازاً هر چیز صاف و براق . 3 - (کن .) دل عارف . ؛~ی عیب شکستن (کن .) ترک عیب جویی کردن . ؛~ در شه...
-
واژههای مشابه
-
آیینة بخت
فرهنگ فارسی معین
( ~ء بَ) (اِمر.) آیینه ای که در مجلس عقد و عروسی در پیش عروس می گذارند.
-
آیینة پیل
فرهنگ فارسی معین
( ~ء ) (اِمر.) 1 - طبل یا دُهُل بزرگ که آن را بر پیل می نواختند. 2 - جرس و زنگی که بر پیل می آویختند.
-
آیینة دق
فرهنگ فارسی معین
( ~ء دِ) (اِمر.) 1 - آیینه ای که چهرة انسان را زرد و نحیف نشان دهد. 2 - کنایه از: آدم عبوس و ترشرو.
-
آیینة سکندر
فرهنگ فارسی معین
( ~ء س ِ کَ دَ) (اِمر.) آیینه ای که ارسطو برای اسکندر ساخت و آن را بالای منارة اسکندریه نصب کرده بودند.
-
آیینه بندان
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ)(اِمر.)آراستن در و دیوار خانه با نهادن آیینه های بسیار بر آن . آیینه - بندی نیز گویند.
-
آیینه خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.)اتاقی که آن را آیینه - کاری کرده باشند.
-
آیینه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن ببیند. 2 - سلمانی ، آرایشگر.
-
آیینه کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) (اِمر.) نوعی تزیین داخلی ساختمان ، با چسباندن قطعه های کوچک آیینه به شکل های هندسی و گل و بته های مختلف .
-
آیینة کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ء کَ. دَ) (مص ل .) به طور محض در همة حرکات مقلد کسی بودن و از خود ابتکاری نداشتن .
-
جستوجو در متن
-
جامخانه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) آیینه خانه ، اطاقی که به دیوارهای آن آیینه نصب کرده باشند.
-
جامکاری
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .)آیینه کاری . 2 - (مص م .) آیینه کاری کردن .