لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) خطیرالملک میبدی یزدی . وزیریمین الدوله سلطان محمود سلجوقی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او از حلیه ٔ فضائل نفسانی و کمالات عاری وعاطل بود و از تدبیر ملک و ترتیب امور دولت بغایت ذاهل و غافل اما بسبب حسن طالع و مساعدت بخت مدت چهل و پنجسال در دواوین