آستیملغتنامه دهخداآستیم . (اِ) چرک . ریم . ستیم . هَو. سیم در جراحت . || آستین . || دهان ظروف و اوانی . (برهان ). || اَستر یا آستر. (فرهنگ محمد هندوشاه از شعوری ).
هشتملغتنامه دهخداهشتم . [ هََ ت ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) آنچه در مرتبه ٔ هشت قرار گیرد، پیش از نُه و پس از هفت .
اشتملغتنامه دهخدااشتم . [ اِ ت ِ ] (اِ) چرک خونی که از زخم پالاید. (ناظم الاطباء). این کلمه در برهان نیست و شاید مخفف استیم و اشتیم باشد. رجوع به اشتیم شود.
للغتنامه دهخدال . [ ل ِ ] (ع حرف ) را. مَر. (نصاب الصبیان ).برای ِ. از برای ِ. بهرِ. از جهت ِ. برون : چو بدره مهر کند مهر اوست للشعراچو باره داغ کند مهر اوست للزوار. عنصری .گفت ﷲ را، گفت برای خدا. لمصلحة؛ مصلحتی را. ﷲ؛ خدا را، ب