لغتنامه دهخدا
اشفاء. [ اِ ] (ع مص ) اشفی علیه اشفاءً؛ مشرف شد بر آن . یقال : اشفی المریض علی الموت ؛ ای اشرف و لایستعمل الا فی الشّر. (منتهی الارب ). اشاف الرجل علی الامر و اشفی ؛ مشرف بر آن شد (از باب قلب است ). (نشوءاللغة ص 16). || اشفی الشی َٔ ایاه ؛ دا