أَسْبَاطِفرهنگ واژگان قرآنفرزندان -نوه ها(اسباط جمع سبط به معناي پسر زاده و يا دختر زاده است ، و ليکن در بني اسرائيل به معناي قوم خاصي بوده ، سبط در اصطلاح ايشان به منزله قبيله در نزد عرب است )
اسباطلغتنامه دهخدااسباط. [اَ ] (اِخ ) ابن واصل الشیبانی . جاحظ در البیان و التبیین (چ سندوبی ج 1 ص 38) بیتی ازو نقل کرده است .
اسباتلغتنامه دهخدااسبات . [ اِ ] (ع مص ) به شنبه درآمدن جهودان . (منتهی الارب ). شنبهی کردن جهودان .در شنبه شدن جهودان . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن . (منتهی الارب ). آسایش کردن . آرام و قرار گرفتن . خواب کردن . || خوابانیدن . ارقاد.
اسبادلغتنامه دهخدااسباد. [ اَ ] (ع اِ) جامه های سیاه . || سرهای گیاه نصی که اول روید. (منتهی الارب ).
اسبادلغتنامه دهخدااسباد. [ اِ ] (ع مص ) نو برآمدن گیاه نصی در بنه ٔ خشک آن . نو برآمدن گیاه نصی در قدیم آن . (منتهی الارب ). || موی ستردن . (منتهی الارب ).
مسبطلغتنامه دهخدامسبط.[ م ُ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسباط. رجوع به اسباط شود. || مرد سست بدن فروافکنده سر: ما لی أراک مُسبطاً! (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ابوطالبلغتنامه دهخداابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) قاضی . او از عکرمه و از او اسباط و ابراهیم بن عیینه روایت کنند.