خبیثلغتنامه دهخداخبیث . [ خ َ ] (ع ص ) پلید. ناپاک .ضد طیب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). ج ، خُبُث ، خُبَثاء، اَخباث ، خَبَثَه ،خَبیثون . جج ، اخابیث : قل لایستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث . (قرآن 100
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گف