اقدمینلغتنامه دهخدااقدمین . [ اَ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اقدم در حالت نصبی و جری . || پیشینیان . (یادداشت مؤلف ).
پاکدامنلغتنامه دهخداپاکدامن . [ م َ ] (ص مرکب ) عفیف .عفیفه . باعفاف . پاک . خشک دامن . پاکجامه : یکی پاکدامن که آهسته ترنکوتر بدیدار و شایسته تر. فردوسی .زن پاکدامن به پرسنده گفت که شویست و هم کودک اندر نهفت . <p class="autho
پاکدامندیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, God-fearing, godly, immaculate, impeccable, pure, virgin, virtuous
پاکدامنفرهنگ مترادف و متضادباتقوا، بانجابت، پارسا، پاکجامه، طاهره، طاهر، عفیف، متقی، معصوم، نجیب ≠ بیعفاف، ناپاکدامن