أَمْکَنَ مِنْهُمْفرهنگ واژگان قرآنبر آنان مسلط کرد (امکنه منه معنايش اين است که او را بر فلاني مسلط کرد و قدرت داد )
عمقینلغتنامه دهخداعمقین . [ ع َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان ، دارای 704 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن غلات و سیب زمینی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
امکنلغتنامه دهخداامکن . [ اَ ک َ] (ع ن تف ) بامکانت تر و بامرتبه تر. (ناظم الاطباء). تواناتر. (فرهنگ فارسی معین ): والانکار بالید [ فی نهی المنکر ] امکن و الا باللسان و الا بالقلب . (معالم القربة). || جادارتر. (فرهنگ فارسی معین ).
مهما امکنلغتنامه دهخدامهما امکن . [ م َ اَ ک َ ] (ع ق مرکب ) (مرکب از مهما ادات شرط + امکن فعل شرط آن ) هر وقت که ممکن شود. تا وقتی که ممکن باشد. (غیاث ). تا بتوان . به اندازه ٔ توانائی . در حد امکان . حتی المقدور.